به گزارش جهانبین نیوز به نقل از مشرق، اصلاح طلبان توانسته بودند طیّ سال های متمادی بخصوص بین سال های 1384 تا 1388 یک سازمان و تشکیلات منحصر بفرد از سمپاتهای خود را تشکیل دهند، تا از این سازمان در بزنگاه های مورد نیاز استفاده ببرند. از این سازمان با عناوینی چون "سازمان رأی" نیز یاد می شود.
تئوریسین های حزبی اصلاحات با فارغ شدن از مشاغل دولتی شان تصمیم گرفتند بار دیگر به میان توده های مردمی باز گردند. «حجّاریان» بطور ویژه ای در مقاله معروفش: "اصلاحات مُرد، زنده باد اصلاحات" نسبت به این مسئله هشدار داد، وی می گوید: «نخبه گرايي و نگاه به بالا، اصلاح طلبان را از توجّه به پايگاه وسيع اجتماعي خود غافل ساخت، بند نافشان را از توده مردم بريد و امكان بهره گيري از مطالبات و فشارهاي اجتماعي را از آنان سلب نمود.».
· ساخت شبکه اجتماعی اصلاحات
لذا نیاز مبرم به جذب گسترده نیروی انسانی به امید صف سازی برای تشکیلات بالاییِ اصلاح طلبان کلید خورد. تئوریسین های حزبی با استفاده از چهار شیوه:
1- مکانیزم تبلیغاتی دکتر «احمدی نژاد» در «انتخاب نهم ریاست جمهوری» (تبلیغات چهره به چهره)، 2- انقلاب های مخملین در کشورهای حوزه قفقاز و بالکان، 3- نحوه جذب نیرو در شبکه های اقتصادی- هرمی چون «گلدکوئیست» و 4- سازماندهی نیرو در سازمان منافقین؛دست به تأسیس "سازمان رأی" زدند. این تلاش سازمانی، ستادهای تبلیغاتی "دوم خردادی" ها را بر اساس رابطه باز "دختر- پسر" شکل داد.
بر این اساس شناسایی و سازماندهی دختران سرشاخه از سال 84 کلید خورد تا دخترانی با جذّابیت های کاذب از محافل مختلف چون خبرگزاری ها به تشکیلات دعوت شوند. بعدها تیم های 5 یا 6 نفره که بین آنها حدّاقل یک یا دو دختر حضور داشتند در جریان راهپیمایی های تبلیغاتی «موسوی» در سال 88 قبل از رأی گیری و در اغتشاشات بعد از رأی گیری رخ نمود که نظامشان قبل از انتخابات به وسیله سینما رفتن، کوهپیمایی، تفریحات مشترک و بالاخره ساعت ها بحث و صحبت مختلط و روابط سنگین عاطفی؛ قوام یافته بود.
از سوی دیگر صدور کارت عضویّت ستاد در دو وضعیّت "عادی" و "فعّال" و پرداخت پول نقدی از 50 تا 100 هزار تومان (بصورت روزانه) برای اعضای فعّال، رغبت بیشتری را برای ادامه فعّالیت ایجاد می نمود. در متن کیفر خواست عمومی «دادگاه چهارم فتنه» آمده:
«این رفتار غیرقانونی و به صحنه کشاندن هواداران برای برخورد با دولت قانونی موضوعی اتّفاقی و از سر احساسات ناشی از شکست در انتخابات نبوده بلکه بر اساس اسناد موثّق موجود، استراتژی دائمی این حزب آشوبگر می باشد ... در این راستا با ایجاد سازمان ها و گروه های غیر قانونی بدون ثبت در وزارت کشور از جمله فعّالیت های رؤسای «حزب مشارکت» در انتخابات اخیر بوده، تشکیلات با اقتباس از روش "گلدکوئیستی" بنام های "سازمان رأی"، "موج سوّم"، "گروه 88" از جمله آنهاست. آقای «حجّاریان» می گوید: این سازمان بصورت خوشه ای و مانند "گلدکوئیست" می باشد. طرّاح آن آقای «میردامادی» بود و با طرح آن در "دفتر سیاسی"، ما به آن رأی دادیم و آن را تأیید کردیم.» («سایه روشن سازمان نیمه مخفی فتنه»، «هفته نامه 9 دی»، شماره 56).
· بازی اصلاحات با طرفدارانش
مسئله ای که در انتخابات سال 88 بین اصلح طلبان ایجاد اختلاف کرد این بود که "سازمان فتنه" شامل مدیران سیاسی (ستاد) و "سازمان رأی"، رهبری کدامیک از سران اصلاحات را بپذیرد. در واقع آنها می خواستند، بفهمند چه کسی می تواند از "سازمان فتنه" بهتر و بیشتر در جهت "مشروعیّت زدایی" از نظام، سوء استفاده ببرد. بدین منظور بحث هایی بر سر مزیّت های رهبری «خاتمی» و «موسوی» شکل گرفت.
خاتمی بدلایلی از همان ابتدا نسبت به رهبری فتنه ابراز تردید می کرد، از یک طرف اغلب برآوردها حاکی از پیروزی قاطع «احمدی نژاد» در انتخابات بود و او نمی خواست تبدیل به یک مهره سوخته شود.
در تأیید این گزاره «محمّدحسین صفّار هرندی» می گوید: «او )خاتمی( در بازگشت از «ژنو» به آقای «علی احمدی» (وزیر سابق آموزش و پرورش) گفته بود: احمدی نژاد بدون تردید در دور دوم ریاست جمهوری هم رأی میآورد.» .
از طرف دیگر، او با توجّه به شخصیّت محافظه کاری که داشت به هیچ وجه نمی خواست رهبر اپوزیسیونی ساختارشکن باشد و ترجیح می داد نقش خود را عیان بازی نکند تا بعنوان یک سرمایه اجتماعی و راه نفوذی به نظام برای اصلاح طلبان باقی بماند. به همین دلیل خاتمی درست وقتی بحث ها در رابطه با اینکه "چه کسی رهبری اصلاحات را به عهده خواهد گرفت؟" داغ بود، "بازنشستگی سیاسی" خویش را اعلام نمود.
وی در 6 اردیبهشت ماه 1387 ه.ش وقتی رأی خود در «دور دوّم انتخابات مجلس هشتم» را به صندوق می انداخت، این خبر را اعلام کرد.
لکن کمتر از 2 ماه بعد و با تداوم فشارهای اصلاح طلبان، وی با نگارش نامه ای به 13 شخصیّت اصلاح طلب («عبدالواحد موسوی لاری»، «علی ربیعی»، «محمّدرضا عارف»، «حسن صانعی»، «محسن میردامادی» و ...) از آنان خواست ارزیابی خود در خصوص "آمدن یا نیامدن" اش را اعلام نمایند («خبرگزاری فارس»، 28/3/1387).
همان روز «خبرگزاری فارس» طیّ خبری فاش نمود که «سرویس پرشین بلاگ» - وابسته به محافل اصلاح طلب- از وبلاگ نویسان خواسته برای دعوت از خاتمی نامه نوشته و در وبلاگ هایشان منتشر کنند، این نشان می داد کمپین ها برای دعوت از وی بصورت سازمان یافته در حال افزایش بود تا این تلقّی را ایجاد کند که "دوم خرداد" دیگری در راه است.
نیمه دوم همان سال آینه تمام نمای یک تبلیغات وسیع سیاسی برای تعبیر رؤیای "آمدن خاتمی" بود.
برای مثال اشخاص، تشکّل ها و گروه های بسیاری از نامزدی وی حمایت و با او برای آمدنش رایزنی کردند. اعضای «کارگزاران سازندگی»، "ملّی- مذهبی" ها، «جبهه مشارکت»، «جبهه ملّی»، «مجمع روحانیّون مبارز» و «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران» از جمله این گروه ها بودند. با این همه سخنان خاتمی درباره حضور در انتخابات همواره به دور از قاطعیّت بود و تا بهمن ماه 1387 ه.ش که رسماً اعلام کاندیداتوری کرد، حرف هایی مبنی بر اینکه «تصمیم خود را گرفته ام، ولی باید منتظر آینده بود» یا «اگر بخواهم در انتخابات آینده حضور یابم به خواستی که فکر می کنم در اقشار مختلف مردم است، جواب می دهم و اگر بنا باشد نیایم به وضوح و شفاف دلایل را به مردم خواهم گفت» از او شنیده می شد .
سرانجام وی با دو پیش شرط رسماً در مراسم آغاز به کار «پایگاه اطّلاع رسانی مجمع روحانیّون مبارز» کاندیداتوری خویش را با جمله: «می آیم اما آمدنم جای کسی را تنگ نمی کند»؛ اعلام کرد («خبرگزاری فارس»، 20/11/1387).
بلافاصله روزنامه صهیونیستی «یعیدوت آحارونوت» می نویسد: «پیروزی خاتمی در انتخابات پیش رو می تواند تغییرات تدریجی در سیاست خارجی ایران نسبت به اسرائیل ایجاد کند» .
با اینکه خاتمی رسماً اعلام کاندیداتوری کرده بود امّا بطور مداوم این توپ در زمین اصلاحات پاسکاری می شد که: "اگر موسوی بیاید خاتمی خواهند ماند یا خیر؟". خاتمی هم در حالی به این بازی دامن می زد که ستادهای انتخاباتی اصلاح طلبان بطور جدّی از مدّت ها پیش راه اندازی شده بود و فعّالیت های تشکیلاتی منظّمی داشت! ستادهای خاتمی از مدّتها پیش در استان های مختلف بدون پذیرش عنوان خاتمی تشکیل شده بودند و حتّی در 3 اسفندماه بطور رسمی با معرّفی رؤسای شش کمیته ستادی و رئیس و قائم مقام ستاد انتخاباتی خاتمی علناً وارد میدان شده بودند («خبرگزاری فارس»، 3/12/1387).
وی بعد از دیداری با «موسوی» گفت: «بنده در این ملاقات احساس کردم متأسّفانه جناب «مهندس موسوی» هنوز به تصمیم نرسیده اند و معتقدم طولانی شدن این مسئله به نفع هیچکس نیست ... ترجیح من این است که جناب «مهندس موسوی» تصمیم بگیرد و به صورت قاطعانه اعلام کند میآید ... اگر «مهندس موسوی» به هر دلیلی نیاید من با اینکه مشکلات این راه را رصد کرده ام؛ می دانم باید دل به خدا بسپارم.» («خبرگزاری فارس»، 12/11/1387).
در این برهه خبرهایی از سوی نزدیکان خاتمی منتشر می شد که به کناره گیری خاتمی در صورت حضور موسوی اشاره می کردند، اخباری از جلسات «بنیاد باران» و اظهارات مشاورین خاتمی در اینباره (اشاره به اخبار «خبرگزاری فارس»، 15/12/1387).
· شواهدی بر تصنّعی بودن پروژه "یا خاتمی یا موسوی"
هر چند اختلاف سلیقه بین تئوریسین های اصلاح طلب درباره اینکه "خاتمی برای خیزش اجتماعی (بخوانید اغتشاش در کف خیابان!) رهبر بهتری است یا موسوی" طبیعی بوده ولی شواهدی هست که بتوان ادّعا کرد، موسوی از ابتدای بازیِ "چه کسی می آید" برای این مأموریّت انتخاب شده بود.
معروف ترین جمله درباره ارجحیّت موسوی را «محمّدعلی ابطحی» گفته بود، آنجا که موسوی را به "هندوانه سربسته" تشبیه کرده بود. این همان تاکتیک انتخاباتی اصلاح طلبان در "2 خرداد 76" بود که معتقد بودند چون خاتمی "هندوانه سربسته" است و شناخت کافی از وی در توده های مردمی وجود ندارد او می تواند در قالب یک منجی برای رهایی از دوران هاشمی ظهور کند.
برخی یادشان هست که «جبهه منحلّه مشارکت» از تُندروترین گروه های اصلاح طلبی در میانه تئاتر "یا خاتمی یا موسوی" طیّ تحلیلی در «خبرنامه تحلیلی و رسمی جبهه مشارکت» بدون نام بردن از موسوی و با بر شمردن 5 ویژگی گزینه انتخاباتی اصلاحات نوشت: «تحليل ها بر ضرورت حضور خاتمي به عنوان مناسب ترين نامزد اصلاح طلبان صحه مي گذارد» («خبرگزاری فارس»، 7/11/1387).
جالب این بود که هر 5 ویژگی بر روی موسوی نیز قابل انطباق بود، سوءظنّ ها نسبت به این رویّه عناصر حزبی «جبهه مشارکت» و «سازمان مجاهدین» وقتی بیشتر می شد که افراد مطّلع در این دو تشکیلات به موسوی امتیاز بیشتری می دادند. در این راستا «محمّدرضا خاتمی» (دبیرکلّ وقت جبهه منحلّه مشارکت) در نخستین گردهمایی "ستاد ملّی جوانان حامی خاتمی" در اظهاراتی عجیب می گوید: «به دو دليل سخنراني نميكردم؛ اوّل اينكه مخالف حضور خاتمي بودم ... كانديداي ما بايد فردي باشد كه بخش اعظمي از گروه هاي مختلف حاضر به فعّاليت، حول محور او جمع شوند و نيروي جاذبه حدّاكثري داشته باشد و در آخر نه تنها در برابر رقيب بلكه در برابر نيروهاي غيبي پيروز شود.» («خبرگزاری فارس»، 22/12/1387)، اظهاری که کاملاً عکس تحلیل رسمی «مشارکت» بود.
ضمناً بخش عظیمی از نیروهای مؤثّر در دو حزب اصلی و تُندرو اصلاحات یعنی «مشارکت» و «سازمان مجاهدین» معتقد بودند موسوی از خاتمی انقلابی تر (بخوانید: ساختارشکن تر) است. وقتی این دو حزب بطور محکم از آمدن خاتمی و کاندیداتوری واحد وی سخن می گفتند تعجّب ها بیشر می شد زیرا بسیاری می دانستند این دو مجموعه هنجارشکن در اواخر دوره «ریاست جمهوری خاتمی» با ادّعای متسامح بودن وی در قبال نظام؛ شعار "عبور از خاتمی" و "پیاده کردن خاتمی از قطار اصلاحات" را سر داده بودند.
در تأیید این فرضیّه، «مجتبي اژئيان» (مسئول گروه اطّلاع رساني شاخه دانشجويان حزب مشاركت) در مصاحبه با «توانا» می گوید: «تفاوت هايي بين «ميرحسين» و «خاتمي» وجود دارد كه از جمله آنها انقلابي تر بودن وي نسبت به «خاتمي» است؛ «خاتمي» سعي در حلّ مسائل بصورت مسالمت آميز دارد و به همين دليل شور و هيجان انقلابي كمتري در وي ديده مي شود. خاتمي در دوران رياست جمهوري، خود را به اقشار مختلف شناسانده است از اينرو عدم اعلام صريح حضور در انتخابات، از طرف وي موجب فرصت سوزي نمي شود.» («خبرگزاری فارس»، 9/11/1387).
به همین دلیل بود که «مشارکت» و «سازمان مجاهدین» با انصراف خاتمی از کاندیداتوری علیرغم دفاع محکم گذشته شان از او، به شدّت به وی حمله کردند. گزارش هایی از طریق وبلاگ های منتسب به اصلاح طلبان جمع آوری شد که نشان می داد در جلسه مشترک اعضای ارشد «مشارکت» و «سازمان مجاهدین» در محفل «کاج»، یکی از سران «سازمان» می گوید: «اين آقاي خندان نمي توانست بار رياست جمهوري را بر دوش بكشد و حتّي در دوره قبلي اگر ما در مجلس حاضر نبوديم كارش تمام بود. ... این مقام ارشد «سازمان»، خاتمي را به جرأت نداشتن در بيان موضوعات پيشنهادي بويژه مفقود شدن "يك ميليارد دلار" در «دولت احمدي نژاد» متّهم كرد.» («خبرگزاری فارس»، 26/12/1387).
شاهد دیگر بر تصنّعی بودن این پروژه و بازی دادن مردم توسّط تئوریسن های اصلاحات به این مربوط می شود که هم خاتمی و هم موسوی علیرغم نهایی نشدن کاندیداتوری شان رأساً ستادهای قدرتمندی تشکیل داده بودند، علاوه بر فعاّلیت های ستادی خاتمی که در بالا بدان اشاره شد؛ موسوی نیز اقدامات گسترده ای ترتیب داده بود و برای مثال ستاد «نسیم 88، یاریگر موسوی» در برخی استان ها مانند گیلان راه اندازی شده بود («خبرگزاری فارس»).
در همین رابطه «پايگاه اطّلاع رساني اعتماد ملّي» می نویسد: «ستادهاي تبليغاتي «محمّد خاتمي» با عنوان او فعّاليت نمي كنند و اين تصميم در آخرين نشست گروه "راهبردي- تبليغاتي ستاد مركزي خاتمي" تصويب شده و بر مبناي اين تصميم گروه هاي حزبي با تابلوهاي تبليغاتي خود وارد تبليغات ميشوند تا اگر به هر دليل خاتمي در صحنه انتخابات حاضر نشد؛ آنها بتوانند فعّاليت خود را بر نامزد ديگري انتقال دهند.» (21/11/1387). همچنین «محمّد زارع فومنی» (رئيس ائتلاف اصلاح طلبان جوان) در تأیید فرضیّه فوق می گوید: «پيش بيني ما اين است كه آقاي «خاتمي» تا آخر نمي ماند و در دقيقه 90 از صحنه انتخابات كنار مي كشد.» (مصاحبه با «خبرگزاری فارس»، 17/12/1387).
شاهد دیگری هم بر این فرضیّه هست؛ با داغ شدن بحث آمدن خاتمی عناصر سیاسی اصلاحات بطور مداوم این طرح را ارائه می دادند که موسوی «معاون اوّل» خاتمی باشد، سپس پاره ای آن را تأیید و برخی آن را رد می نمودند. واضح است که این شوی رسانه ای برای این صورت می گرفت که دوقلویی متشکّل از "خاتمی- موسوی" شکل بگیرد تا هیچ یک هویّتی فارغ از دیگری نداشته باشد، درست مانند دوقلوی جدید "خاتمی- هاشمی".این تاکتیک اصلاح طلبان آن روزها به تعلیق معروف شد: ««رئیس ستاد رسانه ای میرحسین»، مدیر سابق یک خبرگزاری معروف است که پس از دوران خاتمی، برای ادامه تحصیل از ایران خارج شد و اینک با مدرک دکتری به کشور بازگشته است.
حال این تحلیل مطرح است که اگر «میرحسین» نمی خواهد بیاید، چه دلیلی دارد که کار ستادهای انتخاباتی اش را با این دقت و سرعت پیش ببرد؟ به نظر می رسد جواب این سئوال را باید در تاکتیک هوشمندانه ای جستجو کرد، که اصلاح طلبان در این دوره از انتخابات، آن را پیاده سازی کرده اند و آن تاکتیک " تعلیق" است. در واقع ، اصلاح طلبان با عدم اعلام کاندیدای نهایی خود، جناح مقابل را دچار بحران تصمیم گیری کرده اند ... باعث می شود "ماشین تخریب"، سردرگم بماند که بالاخره چه کسی را باید منکوب کرد؟! با این حال از آنجا که بازی "تعلیق" نمی تواند تا همیشه ادامه داشته باشد، این انتظار وجود دارد که در همین روزها، کاندیدای نهایی اصلاح طلبان مشخّص شود.» («شمال نیوز»، 13/11/1387).
· و اینک «موسوی»
سرانجام اصلاح طلبان برای جلوگیری از سردرگُمی سمپاتهای حزبی شان، تئاتر "خاتمی- موسوی" را به پایان رساندند. آنها متوجّه شده بودند مبهم کردن رقیب به مبهم شدن بدنه طرفداران شان نیز خواهد انجامید که اطاله بیش از حدّ این پروسه اهداف عملیّاتی سازمان را دچار خلل خواهد نمود.
دیداری در اواخر اسفندماه و در منزل خاتمی انجام شد، جاییکه وبلاگ های مطّلع و نزدیک به اصلاح طلبان نوشتند که تصمیم نهایی برای "ماندن یا نماندن خاتمی" به اراده موسوی بستگی دارد («خبرگزاری فارس» به نقل از «سلام»، 26/12/1387). لذا دیری نپایید که کاندیداتوری خاتمی با اعلام آمادگی قطعی موسوی به پایان رسید، نهایتاً خاتمی در قالب بیانیّه کناره گیری به نفع موسوی؛ پایان این مناقشه ابهام برانگیز را رقم زد («خبرگزاری فارس»، 26/12/1387).
هر چند تردیدهای موسوی و خاتمی بعد از هفته ها ابهام آفرینی به پایان رسید ولی اقدامات بعدی اصلاح طلبان که اشاره شد نشان داد آنها خیلی پیشتر بدین نتیجه رسیده بودند که سپردن سکّان "قطار فتنه آفرینی" به موسوی ارجحیّت دارد و همه این بازی ها برای جلوگیری از تخریب وی و شورآفرینی در "سازمان رأی اصلاحات" صورت گرفته است. جوانان حامی اصلاحات که بشدّت نسبت به رأی آوردن «احمدی نژاد» آلرژی پیدا کرده بودند بعد از این پروسهِ عملیّات روانی به این احساس دست پیدا کردند که موسوی سوار بر اسبی سفید؛ برای آفرینش "دوم خرداد" دیگر خواهد آمد! تئوریسین های حزبی بخوبی این حسّ را به "سازمان فتنه" منتقل کردند که آنها یک "موعودپنداری" خاصّ از موسوی داشته باشند.
بدین ترتیب "سازمان اصلاحات" بر اثر عملیّات روانی تئوریسین های امنیّتی این جریان مانند «حجّاریان» به شکلی وصف ناپذیر شیفته موسوی و مؤمن به موفّقیت 100 درصدی وی در انتخابات شد. سئوالی که اینجا مطرح می شود این است که: "آیا خاتمی از طرّاحی مشاورین مشارکتی و سازمان مجاهدینی اش خبر نداشته است؟ و اینکه آیا خاتمی هم در این مصاف بازی خورده است؟!".